جدول جو
جدول جو

معنی پنج روز - جستجوی لغت در جدول جو

پنج روز
(پَ)
کنایه است از مدت اندک چنانکه گویند دنیا پنج روز است:
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پنج روز
آنچه پنج روز طول کشد، مدت اندک. یا پنج روزه دنیا. مدت عمر
تصویری از پنج روز
تصویر پنج روز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک روز
تصویر پاک روز
روز روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج روزه
تصویر پنج روزه
مدت پنج روز، آنچه پنج روز طول بکشد، کنایه از مدت کم، برای مثال دور مجنون گذشت و نوبت ماست / هرکسی پنج روزه نوبت اوست (حافظ - ۱۳۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج لو
تصویر پنج لو
ورق قمار که دارای پنج خال باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج نوش
تصویر پنج نوش
معجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی می ساخته اند، فنجنوش، برای مثال در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا (خاقانی - ۴)
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از دهات بارفروش (بابل) است. (مازندران و استرآباد رابینو ص 118). و رجوع به ترجمه همین کتاب ص 195 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
نام قریه ای از قراء رودک بنواحی سمرقند و آن قصبه و قطب رودک است و ابوعبداﷲ رودکی از این پنج رودک است و نسبت بدان پنجی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مِ)
کنایه از آفتاب عالمتاب. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
روز روشن:
چنان کن که چون بردمد پاک روز
پدیدآید از چرخ گیتی فروز،
فردوسی،
نیاسود تیره شب و پاک روز
همی راند تا پیش کوه اسپروز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
معجونی باشد مرکب از پنج چیز که بجهت تقویت دل خورند، و معرب آن فنجنوش است. (برهان قاطع). نوعی است از ترکیب که مرکب باشد از سیماب و مس و آهن و این را هندیان پنج امرت گویند یعنی پنج آب حیات و اطباء فرس فقط ریم آهن را گویند معرب آن فنجنوش است. (از شرح خاقانی، غیاث اللغات). معرب آن فنجنوش بود و اکنون به معجون فنجوش اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). معجونی است مرکب از پنج جزو که مقوی و مفرح دل است و فنجنوش معرب آن و معنی ترکیبی آن پنج حیات است. (فرهنگ رشیدی) :
در چار سوی فقر درآ تا ز راه ذوق
دل را به پنج نوش سلامت کنی دوا.
خاقانی.
هفت جوش آینه دادت تو نیز
پنج نوش از کلک صفرائی فرست.
خاقانی.
- پنج نوش سلامت، حواس خمسۀباطن. (آنندراج). و نیز رجوع به فنجنوش شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
که پنج زاویه دارد
لغت نامه دهخدا
(پَ زَ / زِ)
کنایه از مدت اندک باشد:
این پنج روزه مدت ایام آدمی
آزار مردمان نکند جز مغفلی.
سعدی.
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی.
سعدی.
- امثال:
هر کسی پنج روزه نوبت اوست.
- پنج روزۀ دنیا، کنایه است از مدت عمر
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اندرگاهان. پنجی. فنجی. پنجک. پنجه. فنجه پنجۀ دزدیده. پنجۀ گزیده. خمسۀ مسترقه. ایام المسترقه. ایام المختاره: خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روزی بگذشتی به لهو کردن... مشغول شدندی. (روضهالمنجمین)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مخمس. پنج ضلعی. پنج پهلو. پنج بر
لغت نامه دهخدا
(پَ)
ورق قمار که پنج خال دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از آن روز
تصویر آن روز
آن زمان آن وقت آنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج لو
تصویر پنج لو
ورقی که دارای پنج خال باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گنج نثار کند، بسیار بخشنده سخی. یا خاطر طبع وقاد: باواز پوشیدگان گفت خیز گزارش کن از خاطر گنج ریز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پند توز
تصویر پند توز
نصیحت گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گوش
تصویر پنج گوش
آنچه که پنج زاویه دارد مخمس پنج گوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجم روز
تصویر انجم روز
سوزنده ستارگان گواژه (کنایه) از آفتاب ستاره روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک روز
تصویر پاک روز
روز روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج روزه
تصویر پنج روزه
آنچه پنج روز طول کشد، مدت اندک. یا پنج روزه دنیا. مدت عمر
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از دوازده ماه ایران باستان دارای سی روز بود و سال سیصد و شصت روز بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشت برای جبران در آخر هر سال پنج روز دیگر (بنام پنجه دزدیده) می افزودند تا سال شمسی درست سیصد و شصت و پنج روز باشد خمسه مسترقه بهیزک پنجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج نوش
تصویر پنج نوش
معجونی که در قدیم پزشکان از پنج داروی مقوی می ساختند
فرهنگ فارسی معین
از ازل از آغاز از ابتدای کار
فرهنگ گویش مازندرانی
از ازل
فرهنگ گویش مازندرانی
پریروز، دو روز پیش
فرهنگ گویش مازندرانی